فرزند آدم

بایگانی
پیوندها

نقد یکی از شبانه های احمد شاملو

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ب.ظ

شبانه

اگر که بیهده زیباست شب

برای چه زیباست

                        شب

برای که زیباست ؟ ــ

 

شب و

            رود ِ بی انحنای ستاره گان

که سرد می گذرد .

 

و سوگواران ِ دراز گیسو

                        بر دو جانب ِ رود

یاد آورد ِ کدام خاطره را

با قصیده ی نفس گیر ِ غوکان

                                    تعزیتی می کنند

به هنگامی که هر سپیده

به صدای هم آواز ِ دوازده گلوله

سوراخ

می شود ؟

 

اگر که بیهده زیباست شب

برای که زیباست شب

برای چه زیباست ؟

                         26 اسفند 1350

شعری که نقل شد یکی از شبانه های احمد شاملو است. این شعر در دفتر "ابراهیم در آتش" منتشر شده است. به نظرم "ابراهیم در آتش" یکی از بهترین دفترهای شعر شاملو است؛ و این شعر یکی از بهترین شعرهای شاملو است. یکی از مهمترین ویژگی های شعر نو پیوستگی ابیات است. چیزی که در شعر نیما و اتباع او دیده می شود شخصیت شعری است. هر شعر برای خود یک شخصیت مشخصی دارد. هر شعر به مثابه ی یک فیلم است؛ برای فهم یک شعر باید کل شعر را در نظر گرفت. این ویژگی در دیگر انواع شعری ما یا دیده نمی شود یا کمتر به چشم می خورد. مثلا اگر شما بخواهید یکی از اشعار نیمایی فروغ را بفهمید باید کل شعر را بخوانید و ابیات را در ارتباط با هم ببینید. ابیات همدیگر را تفسیر می کنند. در بسیاری از اشعار نوی موفق شما این ویژگی را می بینید؛ شاعر مسئله ای را در ابتدای شعر بیان می کند و بعد در ادامه ی شعر از آن استفاده می کند یا آن را توضیح می دهد. در این اشعار شما می بینید که شاعر به دنبال بیان یک مطلب مشخصی است که در سرتاسر شعر دارد آن را توضیح می دهد. 

اشعار نوی شاملو هم از این قائده مستثنا نیست. اگر می خواهید اشعار شاملو را بفهمید باید کل شعر را بخوانید و بعد درباره ی آن شعر و اجزایش نظر دهید. یکی از مهمترین ویژگی های شعر شاملو شیوه ی نوشتار اشعار است. شاملو در نوشتار خود بر روی کاغذ دقت می کند و با جابه‌جایی کلمات در سطر سعی می کند مفاهیمی را منتقل کند. این چیزی است که فقط از راه دیدن فهم می شود و نه شنیدن.

شاملو وزن را در شعر رها کرد و در جست جوی آهنگ فضاهای جدیدی را به شعر فارسی اضافه کرد. سرودن شعر خوب نیمایی بسیار سخت تر از سرودن شعر موزون کلاسیک است؛ و سرودن شعر خوب منثور به مراتب سخت تر از سرودن شعر خوب نیمایی. شاملو بسیار تلاش کرد که این کار را بکند و در بعضی از اشعارش شاهکارهایی را توانست خلق بکند؛ ولی چنانکه اخوان گفت شاملو به مانند ابن عربی خودش خوب بود ولی تالی فاسد داشت. بسیاری از کسانی که خواستند راه شاملو را بروند به غلط به راه باطل رفتند. شعر بی وزن و آهنگی را گفتند که فرقی با یک متن ادبی نداشت.  

شاملو در اشعار موفقش توانست با ایجاد نوعی از آهنگ اشکال بی وزنی اشعارش را بپوشاند؛ و با آوردن قافیه و ردیف های دلخواه ظرفیت شعر فارسی را گسترش دهد. در این شعر ما با نوع دیگری از ردیف مواجه هستیم و آن تکرار کلمه ی شب است. این کلمه فضای شعر را پر کرده است؛ و به خوبی به فضا سازی شعر کمک می کند. من زمانی که این شعر را می خواندم در بعضی جاها احساس نوعی وزن در شعر می کردم. دقت کردم دیدم در بعضی جاها دو رکن مفاعلن فعلاتن یا شبیه آن تکرار شده است. این تکرار نوعی احساس خوشایند نامرئی در شعرش ایجاد کرده است.

شعر دارد شب سخت اعدام چند زندانی را توصیف می کند. خود شاملو در مجموعه آثارش ذکر می کند که این شعر برای اعدام شدگان اسفندماه 1350 سروده شده است. اگر خود شاملو هم نمی گفت از فضایی که در شعر ترسیم شده است می شد این را فهمید. چه انتخاب زیبایی کرده است! تصویر شب اعدام چند زندانی! شبی با ظرفیت دراماتیک بسیار بالا. 

یک نکته ی بسیار مهم در شعر نو ابهام است. بعضی اشعار خود نیما بسیار مبهم است و به تبع اتباع او این ابهام را در شعرشان دارند. بعضی اشعار شاملو هم بسیار مبهم است. شروع این شعر با یک ابهام است. 

"اگر که بیهده زیباست شب"

ما بعد از شنیدن این مصرع منتظر جواب این اگر که هستیم. اگر که الف اتفاق افتاده است به خاطر ب است. این ساختاری است که ما در زبان فارسی می شناسیم. ولی شاملو پاسخ این اگر که را به نحو صریحی نمیدهد و ما را در یک ابهامی می گذارد. شاملو در ابتدای شعر برای ما از بیهودگی زیبایی شب صحبت می کند. شاملو در اشعارش مثل بسیار دیگری از هنرمندان معاصر پوچ گراست. این بیهودگی که شاملو از آن صحبت می کند هم می تواند در نظام فکری شاملو معنی شود و هم با توجه به مرگی که در انتظار زندانیان است. از نظر شاملو زیبایی شب بیهوده است برای این زندانیان چون صبح دیگر از این زیبایی خبری نیست و آن ها مرده اند. بعد سوال اساسی را می پرسد که اساسا چرا شب زیباست. شاملو می گوید آیا با توجه به مرگ بیهوده و ظالمانه ای که این زندانیان دارند می توانیم از زیبایی شب صحبت کنیم؟ و پرسش بعدی خود را در بیت بعد مطرح می کند که این زیبایی برای چه کسی است؟ شاملو زیبایی شب را نسبی معنا می کند. می گوید برای زندانی این شب زیبا نیست ولی شاید مثلا برای یک عاشق در کنار معشوق این شب بسیار زیبا باشد. برای آن زندانی این شب بسیار زشت و خشن و سخت است. شاید زشت ترین شبی که تجربه کرده است.

 "شب و

            رود ِ بی انحنای ستاره گان

که سرد می گذرد ."

در این قسمت ما را متوجه آسمان شب می کند. و ستارگان زیادی که نظاره گر این اتفاق هستند. رود و انحنا و سرد با هم یک نظام معنایی زیبایی را ایجاد کرده اند. رود معمولا انحنا دارد ولی رود ستارگان در وسعت بی انتهای شب انحنایی ندارد. سرد گذشتن می تواند معانی مختلفی را در بر داشته باشد. سرد گذشتن ستارگان می تواند به سرمای سختی که زندانیان را احاطه کرده است اشاره داشته باشد. و نیز می تواند نگاه بی توجه ستارگان بر این فاجعه را برساند. همچنین رودها معمولا سردند.

"و سوگواران ِ دراز گیسو

                        بر دو جانب ِ رود

یاد آورد ِ کدام خاطره را

با قصیده ی نفس گیر ِ غوکان

                                    تعزیتی می کنند"

در این قسمت به زیبایی دارد سوگواری طبیعت را نشان می دهد به خاطر مرگ غم انگیز زندانیان. سوگواران دراز گیسو می تواند به درختان پر شاخه ی کنار رود محل اعدام اشاره کند. انگار درختان موی خود را پریشان کرده اند در سوگ اعدامیان. چنانچه این رسم است که در سوگ عزیز خود مو را پریشان می کنند. در کنار این تصویر شاعرانه صدای قورباغه را اضافه می کند و به زیبایی می گوید که قورباغه ها با صدای غریبانه ی خود در حال مویه کردن اند. و صدای نفس گیر قورباغه ها از طرفی به عمل قورباغه ها در زمان تولید صدا اشاره دارد که انگار دارند نفس خودشان را میگیرند؛ و از طرفی به این که این صدا نفس انسان را می گیرد و انسان را مبهوت می سازد. با آوردن کلمه ی قصیده ما را به یاد قصاید شاخص ادبیات فارسی می اندازد که در تعزیت عزیزی گفته شدند. از خاطره ی اعدامیان در این قسمت صحبت می کند که در ذهن عزاداران مرور می شود. چنانچه انسان ها در هنگام عزاداری عزیزانشان، خاطرات آن ها را مرور می کنند.

"به هنگامی که هر سپیده

به صدای هم آواز ِ دوازده گلوله

سوراخ

می شود ؟"

در این قسمت لحظه ی اعدام را به تصویر می کشد. سپیده با صدای گلوله سوراخ می شود. هم به این اشاره می کند که اعدام این دوازده نفر در صبح انجام می شود؛ و هم اشاره ای می کند به صبح که از یک قسمت کوچک همانند سوراخی آغاز می شود.

در نهایت همان قسمت مبهم آغازین شعر را تکرار می کند و سعی می کند از ابهام آن با تکرارش در پایان شعر بکاهد.

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۰ ب.ظ
در این وبلاگ از دغدغه هایم می نویسم؛ از مسائلی که برایم جالب است یا ذهنم را مشغول کرده اند؛ از مسائلی که مرا به وجد بیاورند یا متحیرم کنند. 
سعی می کنم خودم باشم. به نظرم یکی از مهمترین ویژگی های یک انسان اینه که خودش باشه. خودش خودش باشه. کمی پیچیده است این که گفتم ولی جدی بود. این که یک انسان صداقت داشته باشد بسیار مسئله ی مهمی است. البته این صداقت یک مفهموم بسیار گسترده ای است که از قول تا فعل آدم را پوشش می دهد. یعنی هم شامل صدق درونی می شود یعنی آدم با خودش صادق باشد و هم شامل صدق قولی می شود یعنی آدم دروغ نگوید و هم شامل صدق رفتاری یعنی آدم ریا نورزد. و همان طور که گفتم من می خواهم فقط سعی کنم این گونه باشم.
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
حافظ